باتوهستم... باتو

روایت شعر زندان

باتوهستم... باتو

روایت شعر زندان

گریزها............................................تومان شکوه منش

آه.....
درگلوگاهم فغانی است

باسپاه بوسه های لبانت
ازگلویم گذرکن

وآنگاه
که ازبندرستم
مرا به لحظات انتخابگرخویش
واگذار

که از همه گریزها..............خسته ام.