-
دوستان خواننده دفترهفته های خاکستری بادرودی گرم
1386,08,13 23:58
نگاهی به گذشته وابتدایی دیگر... کافکا دوستان خواننده دفتر هفته های خاکستری توجه فرمائید نویسنده این دفترپزوهشی درنوشتارهای قبلی نگاهی مستند وتاریخی داشت به چگونگی پیدایش شاخه انشعابی دراسلام { شیعه گری) وهم چنین بازشناسی وکالبد شکافی وچگونگی شکل گیری تئوری مهدویت به روایت تاریخ اسلام که در سوابق این دفتر جملگی موجود...
-
ببار ای باران.............. کافکا
1386,08,04 13:01
باران........ ببار مشتاقانه سرریزشو دلم آتش گرفته است بباروخیسم کن تادمی ازهای وهوهای بسیاربرای هیچ آسوده شوم باران ببار......... تند وباشتاب.......چشم براهم
-
این هوگوی بی شهامت..................... باران
1385,05,07 20:47
ماجرای سفر هوگوچاووز به ایران...................................... سپیدار طبق برنامه ریزی های قبلی قراربود هوگو چاووز رئیس جمهور ونزوئلا آدینه وارد ایران شود ولی ایشان برنامه خودرا یک روز بعقب انداخت!؟؟!! اگرچه تا کنون پیامی ازعلت سفر وبه عقب افتادن آن به بیرون درز نکرده! ولی یک مقام نزدیک به دفتراحمدی با این شرط که...
-
گریزها............................................تومان شکوه منش
1384,08,07 00:33
آه..... درگلوگاهم فغانی است باسپاه بوسه های لبانت ازگلویم گذرکن وآنگاه که ازبندرستم مرا به لحظات انتخابگرخویش واگذار که از همه گریزها..............خسته ام.
-
زمان کنون را از دست ندهیم............................آهوی رها
1384,07,18 13:27
اکنون.........این لحظه شرشار از زندگی است. باید تنها بفکرزندکی گردن در اکنون باشیم.. باتمامی وجود قدر این لحضه را دریابیم........... دیروز...ها گذشتند...چه نرم و چه سنگین فرداها نیز..ناشناسند هیچ کس نمی داند چه رنگ هستند چون فردایند یعنی...نیامده...یعنی درراه پس تنها قدر امروز و این لحضه ی نقد...زندگی را...
-
سرگردان.................................................آهوی رها
1384,07,05 18:22
سرگردان........خموش درکوچه های خاطره می گردم هنوز صدای پای تو در گوشم طنین انداز است آنگاه که......... در بی تابی اولین قرار دز ذهن خود بدنبال زیباترین واژه ها می گشتم تا بپای تو بریزم.. گشتم و گشتم........ ........ودوستت دارم را درزرورقی از گل سرخ ولبخند تقدیمت کردم...................... گفتی: گل سرخ........می خشکد...
-
زمزمه های باران..............................................آهو
1384,06,31 19:24
آمدم............... آمدنم.....بشارتی نبود........ نه طلوعی بود........... نه پگاهی تنها کورسویی بود درسیاهی قیرگون شب............. که اشاره ای بود به راه...... اشاره ای کوچک.........مانند کرم شب تاب...... آمدی....... هم اشاره را دیدی...هم راه را وهم پرتگاه را... اکنون کرم شب تابی نیست واین تو هستی و راه گامهایت استوار...